نویسنده : TeLePaTi کاربر انجمن نودهشتیا
تعداد صفحات : ۱۹۰
خلاصه داستان :
طناب دار جلوی چشماش بود و یه چهار پایه کهنه
که با کوچیک ترین حرکت ممکن بود پایه هاش بشنکه زیر پاهاش..ترسیده بود ، اینو صورت
خیس از عرقش و لرزش دستای بستش نشون میداد …
کی گفته سر بیگناه تا پای دار میره اما بالای دار نمیره ؟؟
طناب و انداختن دور گردنش …حاج ستوده همیشه یه ذکری می گفت ..چی بود ؟؟؟ چشماشو
بست ..یادش اومد ، زیر لب زمزمه کرد :
– الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ أَلا بِذِکرِ
اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ …
رمانا|دانلود رمان ایرانی
لینک منبع و پست :دانلود رمان بهای یک بهانه
http://90a.ir/post/327/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87.html