رمان تلنگر
نویسنده شیوا بادی کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه :شاید این تلنگر واجب بود.. شاید باید بیشتر اطرافمو میدیدم.. با چشم باز....
شایدم این اتفاق به خاطر شروع بدمون بود..شروعی که با دادگاه و بیمارستان و دعوا شروع شد..بد شروع کردیم.. کاش خوب تمومش کنیم.
دلواپسم.. به خاطر مردی که روزی آینده امو تباه کرد.. شایدم خودم مقصر بودم .. غرور زیاد و لج بازی بیش از حد...
شایدم تقدیرم این بوده و من زیادی منفی بین هستم..اگر با لجبازی روزمونو شب نمیکردیم ، این آینده ی سیاه تقدیرم نبود..کاش خدا یه فرصت دیگه بهم بده.. فقط یه فرصت...
قسمتی از رمان در ادامه مطلب..
منبع : رمانا
ارسال اس ام اس
لینک منبع و پست :رمان تلنگر
http://www.90a.ir/post/173